دنیای پشت لبخند

دنیای واقعی من

دنیای پشت لبخند

دنیای واقعی من

لحظات زندگی من
صرفا یه دفترچه خاطرات روزانه
از دفترچه خاطرات روزانه انتظار جذاب بودن نداشته باشید...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

بعدازظهر تربیت ش نیومده بود ، سعی کردم با ر خوب باشم ، ولی خودت نخواستی ، خیلی ... که منو تو مترو جا گذاشتی ، برو بیرون کار کن ، به درک ، فک میکنی مهمه...نمیدونین با این رفتاراتون منو چقد تحریک میکنین که بیشتر تلاش کنم ، اگه میدونستین این کارو نمیکردین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۸ ، ۱۴:۵۷

دیشب تا ۳ بیدار بودم ، داشتم رفرنس میخوندم ، اما نه رفرنس کنکور ، اول میخوام عملیمو تقویت کنم ، بعد کنکور ، کارا پایان نامم مونده ، پژوهشی برداشتم ، هنوز تو پروپوزالم .. خدایا بهم توان و قدرت ونیرو بده...

معدلم مرزی هست ، خیلی فشار رومه   خدایا کمکم کن..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۸ ، ۱۱:۳۰

این هفته از اینکه نفر دوم شدم ، کلی ناراحت بودم ، امروز اومدیم بیمارستان ، ز پیشم نبود ، چقو حرفاشون دلمو شکوند ، یعنی اینا نتیجشو میبینن، کلی انجمنو تخریب کردن ، انگار همین نبود که میخواست اسن بنویسه جا موند ، کلی دلم شکست ، همش از این حرفا میزدن ، استاد داشت نگاه گوشی ر میکرد ، یه دفعه بلند خوند دیل... که ر بلند گفت چرا استاد بلند میخونین ، الان بقیه میشنون ، دقیقا منظورش با من بود ، چون اونا که دوس بودن ، اشک تو چشام جمع شد ، آخرشم بدون خداحافطی رفتن ... به کجا چنین شتابان؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۷

دیروز کلینیک دامشگاه بودم ، کلی خندیدیم با استادا ، احساس میکنم سال آخریم مهربون تر شدن ، زهرا چک لیستو همینطوری امضا وتیک زده بود ، گفت اگه تشتباه باشه باید شیرینی بخری ، از خودش گفت که سرگروه تعیین کرده ، بعدش روش تحقیق داشتیم زودتر کلید گرفتم بعد رفتم پیش استاد برای پایان نامم ، گفت وقت نکرده هنوز بخونش .. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۸ ، ۱۲:۰۹

امروز صبح با خستگی بیدارشدم ،شب قبلش دیر خوابیدم☹😡 استاد چیزای خوبی میگفت ، از انصاف تو کار و... میگفت سعی میکنم با افرادی که شر دارن کار نکنم ، یه اقای خیلی پولدار اومده و گفته حاضرم کلی پول بدم بهت ، ولی گفته من جنس مناسبو میدم نه گرون ، که خیلی به دلش نشسته ، بعد کلینیک رفتم سما ، این ترم خیلی افت کردم ، معدلم ۱۸.۸۶ شد😔😔😞😞😞 نفر دوم شدم ، رقابتمون خیلی سخته و تنگاتنگه ... اشک تو چشام جمع شد ، باید معدلمو بالا بکشم ، این دوهفته هم اصن خوب نخوندم😞 باید استریت بشم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۸ ، ۱۲:۰۳

هیچوقت دخترایی که دوس داشتن پسر باشنو درک نمیکردم...

اما پریشب که دیدم پسرعمم اشک گوشه چشمش رو پاک کرد ، دوس داشتم پسر بودم ، میگرفتمش بغل ، سرشو میبوسیدم ..

خیلی سخته که پدرت فوت شده باشه و مادرت و همدمتو از دست بدی ...

امروز چهلم عمه بود .. چه زود گذشت .. اما جای تو پر نمیشه عمه جان .. برای مهمونی مامان برای تو هم پیمانه برنج شمرد ، وقتی به م زنگ زد گفت سلام برسون ... آخه کی مثه تو شیرین زبون ودلسوز بود ، همیشه سر مارو بوس میکردی ... م اومد خونمون اشک تو چشاش جمع شد ، یاد اخرین باری که با عمه اومده بود خونمون افتاد ،اشک تو چشام جمع شد...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۸ ، ۰۰:۲۰