هیچوقت دخترایی که دوس داشتن پسر باشنو درک نمیکردم...
اما پریشب که دیدم پسرعمم اشک گوشه چشمش رو پاک کرد ، دوس داشتم پسر بودم ، میگرفتمش بغل ، سرشو میبوسیدم ..
خیلی سخته که پدرت فوت شده باشه و مادرت و همدمتو از دست بدی ...
امروز چهلم عمه بود .. چه زود گذشت .. اما جای تو پر نمیشه عمه جان .. برای مهمونی مامان برای تو هم پیمانه برنج شمرد ، وقتی به م زنگ زد گفت سلام برسون ... آخه کی مثه تو شیرین زبون ودلسوز بود ، همیشه سر مارو بوس میکردی ... م اومد خونمون اشک تو چشاش جمع شد ، یاد اخرین باری که با عمه اومده بود خونمون افتاد ،اشک تو چشام جمع شد...