میگفت بعضیا میگن اشباع شده یا باندبازی شده تو شهرمون یا پیشکسوتا همه چی رو تو دست گرفتن....
کقتی متفاوت باشی خواه ناخواه دیده میشی❤
میگفت بعضیا میگن اشباع شده یا باندبازی شده تو شهرمون یا پیشکسوتا همه چی رو تو دست گرفتن....
کقتی متفاوت باشی خواه ناخواه دیده میشی❤
میدونی نباید از کسی توقع داشتی باشی ، هر هفته به ز میگفتم باهم غذا رزرو کنیم ، حتی غذاهایی که اون دوس نداشتو نمیزدم ، که با هم غذا بخوریم ،
امروز جلسه هماهنگی سمینار بود ، از هر دانشگاهی یکی نماینده بود ، منم نماینده دانشگاه بودم ، با اسنپ صب رفتم جلسه ۱۰ بود ، یه ربع زودتر رسیدم ، جلوی در آقای ع گفت شما خانم بهشتین گفتم نه، گفت پس خانم .. هستین ،
دیشب خیلی بی حوصله شده بودم و حسابی خوابم میومد ، گفتم زنگ بزنم مریم هم تولدشو تبریک بگم هم حال دوتامون خوب شه ، چندروز قبلش تولد ی بود ، بهش تبریک تولد نگفتم ، نه به خاطر اینکه فراموش کردم ...
امروز دوباره فهمیدم از کسی نباید انتطار داشته باشی🙇♀️
من دوست دارم از تو بنویسم. از تو ای برادر کامبوجی.
تلویزیون تا گل سوم چهارم نشانت داد. نشان داد که آنجا آمدی با سه پرچم و دو طبل و یک بلندگو. بعد از آن گلها دیگر نشانت نداد ولی لابد هنوز هم همان جا، در استادیوم ایستاده بودی.
ایستاده بودی و خرد شدن تیمت را تماشا میکردی. اگر اینقدر اهل فوتبال بودی که برای تیمت آمده بودی تا اینجا، تا ورزشگاه آزادی، لابد قبل از بازی هم میدانستی که اوضاع چطور است. لابد میدانستی که تیمت رده ۱۶۹ ردهبندی فیفا است و با تیمی بازی میکند که بیست و سوم دنیا است. پس برای برد و یا حتی مساوی نیامده بودی. آمده بودی که باخت را ببینی. خرد شدن را.
راستش را بخواهی این کارها خیلی شجاعت لازم دارد. خیلی معرفت میخواهد که تک و تنها بیایی و جلوی هفت هشت هزار نفر، اینطور، سنگ روی یخ شوی. خیلی باید مشتی باشی که بیایی و یک گل، دو گل، چهارده گل بخوری و باز هم بایستی و تیمت را تشویق کنی.
من از این شجاعتها ندارم. من، حاضر نیستم حتی از این طرف تهران بروم آن طرف شهر تا باخت تیمم را ببینم. اصلا اگر بدانم اوضاع اینطوری است شاید تلویزیون هم نبینم. من آدم روز پیروزیام. من پاکار تیمم هستم به شرط اینکه ندانم، اینطور شکست خواهد خورد.
ولی چقدر همه ما به یکی مثل تو نیاز داریم برادر کامبوجیام. یکی که حتی اگر چهارده گل خوردیم، ما را تشویق کنید که دهها گل دیگر نخوردیم. یکی که همیشه نیمه پر لیوان زندگیمان را ببیند. یکی که جای سرزنش، تشویقمان کند و مطمئن باشد که اگر سال دیگر به آزادی بیاییم، کمتر گل خواهیم خورد.
چقدر همه ما به یکی مثل تو نیاز داریم که روزی که باختیم، روزی که بد باختیم، روزی که چهارده گل خوردیم، سرمان را برگرداندیم و ببینیم همچنان روی سکو ایستاده و طبل میزند و توی بلندگو، اسممان را داد میزند، آن هم وقتی که میداند در آن هیاهو، صدایش هم به ما نمیرسد. دمت گرم برادر کامبوجی. ممنون که امروز پا کار تیمت بودی. ممنون که نشان دادی، دنیا هنوز هم آدم بامعرفت دارد.
.مصطفی ارانی
با م داشتیم در مورد استادا حرف میزدیم ، میگفتمکه بعضیا شعار میدن ولی در عمل اینطور نیستن ، میگفت تهش اونا انسانن ،هر انسانی جایزالخطاست ، حتی اگه استادم باشه ، یه جورایی راس میگفت..حرفش به دلم نشست...
یکشنبه بیمارستان بودم ،همش دوتا مریض اومد ، شانس من کیس من از بخش روماتو و ایزوله بود ، میترسیدم نزدیکش بشم، دستکش پوشیم ، خانمح میگفت کنارش نفس نکش😑
از بیمارستان ا اومدیم بیرون ، که مسئول استعداد درخشان دانشگاه زنگ زد و گفت ، بنیاد نخبگان گفته که دانشگاه کار کنی ، بعد بیمارستان با مترو رفتم دانشگاه اصلی ، اونجا خانم ش بهم گفت که بخش بین الملل باید کار کنی ۲۰ ساعت در ماه که باهات راه میان ، رفتم پیش خانم ج ، پسره پشت میز خوشحال شد گفت به جا من اومده ،
میدونی یه حس خاص گنگ و مبهم دارم
نمیدونم چرا یه دفعه اینطور شدم..
صبح با شز رفیتیم شرکت که آموزش ببینیم ،با اسنپ راننده خانم رفتیم ، خانمه که آموزش میداد ، خیلی چیزا رو رد میکرد میگفت دس نزنین ،یکم با اونا ور رفتیم ،یه سوال پرسید ،موندیم توش😁 چرا استادامون اینطورین ، مثلا بهترین دانشگاهیم👊😑 بعد پیاده رفتیم انقلاب ، من آش شله قلمکار سفارش دادم اونا فست فود ، کلی خوشحال و شاد بودیم ، یه جورایی دلم گفت که بمونم تو این رشته ، کلی شوخی کردیم ، ز میگفت تو به ک اهمیت میدی و به اون میگی بیاد جلو باد کولر 😂 بغلیمم همش میخندید ، میگفت حواست به ک هست ، عکسایی که گرفتیم همه داغون بودن ، تو خیابون همه به ک نگاه میکردن😁 بچم جذابه😁