سمینار
امروز جلسه هماهنگی سمینار بود ، از هر دانشگاهی یکی نماینده بود ، منم نماینده دانشگاه بودم ، با اسنپ صب رفتم جلسه ۱۰ بود ، یه ربع زودتر رسیدم ، جلوی در آقای ع گفت شما خانم بهشتین گفتم نه، گفت پس خانم .. هستین ، گفتم اره ، خودشو معرفی کرد ، گفت منم دبیر انجمنم ، به جای اینکه بگم خوشبختم گفتم اِ ! یه لحظه بعدش متوجه شدم سریع اصلاح کردم ، خودم خندم گرفت 😁😂 رفتم جلسه ، خیلی خوب بووووود ، از پوسترسمینار که خیلی قشنگ طراحی شده بود و کهکشانی بود ، تا حرفاشون ، دبیرای انجمن از ارشدا بودن ، استادشون گفت رای گیری شده ، برعکس سمینارپارسال ما که به زبون ریختن بود ، خیلی خوب بود همه چی ، جو تیمی بچه ها ، رابطشون با استادشون ،.. برعکس ما که همش تک رویه ، حیطه های جدیدی اضافه شده بود هنر کارآفرینی ، در مورد اینکه بچه ها ناامیدن نسبت به رشته ، حرفای قشنگی میزد ، سه نفر فقط ارایه سخنرانی داشتن حذف پنل کارگاه ، خیلی خوب بود همه چی ... میدونی به راهم امیدوارتر شدم ، تو راهیم که هر چیز میتونه منو ناامیدترکنه یا برعکس .... استاده میگفت رشته ما یکی از زیباترین رشته های جهانه ، راس میگفت واقعا ، همش درگیر حس خوب بوم ، حرف تو ذهنم بود ولی اصن نظر ندادم، فقط دوس داشتم گوش بدم🙈🙊 چقد خوب شد که رفتم انگار که همه اینا نشونه اس واسه راهم... تو ذهنم یه سری ایده هنری هست که دوس دارم محققشون کنم ، دیشب انتظار داشتم یکی تو این جمع باشه که نبود الان ، چقد خیال پردازی کردم😅😅
میگفت باید این ناامیدی رو دور کنیم ، اینده این رشته دست ما دانشجوهاست ..
یه همهشهری هم دیدم ارشد بود ، با هم حرف زدیم ، ولی خیلی صمیمی نبودیم😶 میخواست تهران بمونه کارشناسیشو اصفهان بوده مارا ، میگفت رتبه ۲ یا۴ هم همشهریمون بوده..
یاد پارسال افتادم چقد بدجنس بازی دراوردن...به خاطر سمینار ، منو آخراش روابط عمومی کردن که کوتاهکاریشونو بندازن گردنم...