دنیای پشت لبخند

دنیای واقعی من

دنیای پشت لبخند

دنیای واقعی من

لحظات زندگی من
صرفا یه دفترچه خاطرات روزانه
از دفترچه خاطرات روزانه انتظار جذاب بودن نداشته باشید...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

به وقت ۵ شهریور

سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ب.ظ

امروز صبح رفتم بیمارستان ، که کار عملیمو قوی کنم ، تا نزدیکای ظهر اونجا بودن و با خ صحبت میکردیم ، خ گفت که به مدیر گروه خبر بدم که در جریان باشه میرم بیمارستان ، مدیر گروه قبول نکرد و گفت اون نیروی من نیست ، این سومین باره درخواستمو رد میکنه ، سالای قبل بچه ها میرفتن ، قرار شد بعضی روزا یواشکی برم ببمارستان🙇‍♀️ بعد از ظهر با ا رفتیم بیرون ، کافه باغ انقلاب ، یه حوض خوشگل آبی داشت با بشقابای سفید گل قرمز ،

ا میگفت شای دوباره کنکور بده ، منم به شک افتادم  ، کمی دردل کردیم ، میگفت اگه ارشد بری ، باید هزینه رو پرداخت کنی ، باید پیگیرشم😔 بعد رفتیم پیاده تا چهارراه ولیعصر و شانزه لیزه و خانه فاموری ،میگفت خ اومده تهران ، نتونسته دوری اونو تحمل کنه ، در برگشت یه آقایی لباسای مردونه میفروخت ، خیلی شلوغ بود ، لباسا مرتب و آکبند بودن ، میگفت قاچاقه به خاطر همین ارزون میفروشم ، منم سه تا باذوق برا بابا انتخاب کردم ، نذاشت باز کنیم ، اومدم خونه فهمیدم دست دو بودن، با پر لکه🤧 آدم نمیتونه دیگه حرفای کسی رو باور کنه..

الانم تلگرامو چک کردم ، مسابقه قرعه کشی برنده نشدم ، برای سومین بار پیاپی😔😔

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۵

نظرات  (۱)

اینجا رفته ام! خیلی زیباست! :)

پاسخ:
آررره ، خیلیی😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی