کبوتر و شفای( و ) ❤
داشتم آشپزخونه رو تمیز میکردم ، عمه گفت نمیتونم وسایلو بذارمتو بالکن ، کبوترا کثیف میکنن ، گفتم مسیرشونخب ببندین ، گفت قبل از اینکه و مریض بشه ، خواستیم ببندیم ، دوتا از بچه کبوترا مردن ، همون موقع پول گذاشتم تو قرآن که به خیر بگذره ، رفتیم شهرمون فهمیدیم ، که و سرطان داره ، موقعی که تازه فهمیدم ، تو بیمارستان سجده زدم و به امام حسین گفتم که اگه خیره کبوترا برگردن ودیگه کاری نداشته باشم باهاشون ، برگشتیم تهران دیدمکه کبوترا برگشتن دوباره ، تو اون یه سال و مدتی که و سرطان داشت ، خدا میدونخ چقد سخت به عمه گذشت ، وقتی و همه موهاش ریخته بود و بدنش نحیف شده بود و به خاطر شیمی درمانی همه بدنش درد میکرد.. شاید دلیلش این بوده باشه ، شایدم مردن بچه کبوتر نشونه یه خبر بوده..
خدا روشکر شفا یافته و فردا قراره طبق نذر تو مجلس شیرخواره ها شیر پخش کنه ...
حیوونا رو نباید اذیت کنیم، به خاطر همینه که از شکار بدم میومد همیشه .. به خاطر همینه میگن وقتی بچه کوچیک داری نباید بری شکار .. شاید حیوونا هم آه میکشن....
خدایا خیلی بزرگی❤