کار
از بیمارستان ا اومدیم بیرون ، که مسئول استعداد درخشان دانشگاه زنگ زد و گفت ، بنیاد نخبگان گفته که دانشگاه کار کنی ، بعد بیمارستان با مترو رفتم دانشگاه اصلی ، اونجا خانم ش بهم گفت که بخش بین الملل باید کار کنی ۲۰ ساعت در ماه که باهات راه میان ، رفتم پیش خانم ج ، پسره پشت میز خوشحال شد گفت به جا من اومده ،خانم ج گفت یه سری از شماره تلفنای دانشگاهای علوم پزشکی رو در بیار ، بعد زنگ میزدم که چرا هنوز جواب نامه رو ندادین ، یه دانشجو پسرم اونجا بود که مودب بود ،سلام و خداحافطی باهام کرد😁 چیزی که خیلی از پسرای کلاسمون بلد نیستن😑 چهارشنبه دوباره رفتم ، نزدیک ۲۰۰تا اسم با سمت و کدملی وارد کردم ، از رییسای دانشگاه مختلف تا دانشجوهای دکترا ، دیگه دستم کار نمیکرد ، چند نفر اومدن دانشجو و استاد ، میخواستن برن خارج ، مدارکشونو مهر میخواستن کنن ، یکیشون استاد بود ، یکیشون میگفت میخوام برم امریکا اونجا مثه ایران نیست ، هر یک دقیقه هم براشون مهمه ،یکی دیگه میخواست بره دانمارک... بعد با اتوبوس اومدم دانشگاه ، و کتاب خوت باش دخترو میخوندم ، رفتم پیش استاد ا واسه نشریه ، سردبیر نشریه عوض شده ، چقد ما رو اذیت کردن سر اون نامردا..
کلی دلم هوس رفتن کرد
، ولی واسه یه دختر تنها سخته ،مگه نه؟🙇♀️