دنیای پشت لبخند

دنیای واقعی من

دنیای پشت لبخند

دنیای واقعی من

لحظات زندگی من
صرفا یه دفترچه خاطرات روزانه
از دفترچه خاطرات روزانه انتظار جذاب بودن نداشته باشید...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

درهم برهم

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

امروز صب دیر بیدار شدم‌، بعد غذا گرم کردم ، و گفت نمیخوره چون تکراریه 😑 نمیدونم چرا بعضی از پسرا اینقد از غذا ایراد میگیرن ، و همش بهونه میاره و لوس بازی و اذیت میکنه ، من جای عمه بودم نشونش میدادم😂 عمه همش کتاب روانشناسی میخونه ، میگه تو این سن طبیعیه ، و در برابر تمام کاراش مهربونی نشون میده و ذره ذره آب میشه و همش بوسش میکنه ، خیلی سخته آدم اینطور باشه ، نمیدونم هرکسی جای اون بود چیکار میکرد..

شاید به خاطر اینه که و از سرطان و مرگ رهایی و شفا یافته ، شاید به خاطر اینکه تنها بچشه و تنها همدمشه ، شاید به خاطر ترس دورشدن ازش تو بزرگی ، نمیدونم ...

خیلی وحشتناکه ترس از دست دادن ِ تنها آدم زندگیت...

بعد از ظهر با ه رفتیم بیرون ، کلی پیاده رفتیم خیابون فاطمی ، تا میدون ولیعصر و بلوار کشاورز و تا میدون انقلاب ، بلوار کشاورز خیلی قشنگه ، خیلیییییheart😍

اصن مانتو خوب ندیدم ، خیابونم پر از ۲ نفره ها بود و ما....😂

کلی حرف زدیم میگفت ن قراره مامان دوس پسرش ببینتش ، و رابطشون رسمی بشه ، مامانش براش مانتو مزونی دوخته ، درسته که خوشگله و خوش لباسه ، ولی آخه چطور یه دختر جرآت میکنه و به طرف پیشنهاد میده ، وطرف یک دل نه صد دل عاشقش میشه😅 تازه اینکه طرف هم خفنه😅

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۱۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی